گربه موجود شناختهشدهای برای ما بهشمار میآید. ما میتوانیم او را در کوچه و خیابان یا هنگامی که در گوشهای از پیادهرو با چشمانی نیمهباز به نقطهای خیره شده است ببینیم. حتی گربهها مهمان خانههای ما نیز شدهاند و ما میتوانیم آنها را به خانهی خود دعوت کنیم تا چندسالی را در کنار ما سپری کنند. اما گربهها چگونه موجوداتی هستند؟ ویژگیهای رفتاری آنها از چه قرار است؟ گربهها چگونه زندگی روزمرهی خود را سپری میکنند و با چه کارهایی روز را به شب میرسانند؟ یکی از کتابهایی که به گربهها میپردازد و روش و منش آنها را در زندگی مورد بررسی قرار میدهد، “گربه راهنمای ما” نام دارد که به قلم استفان گارنیه نوشته شده است. ما در اینجا میخواهیم تا جملاتی از این کتاب را به شما تقدیم کنیم اما پیش از هرچیز بهتر است کمی با استفان گارنیه آشنا شویم. پس با ما همراه باشید.
آشنایی با استفان گارنیه، خالق کتاب گربه راهنمای ما
استفان گارنیه، نویسندهای فرانسوی است که در سال ۱۹۷۴ چشم به جهان گشود. او در حوزهی رماننویسی و مقالهنویسی فعالیت میکند و تا کنون نگارندهی چندین کتاب بوده است که یکی از آنها “گربه راهنمای ما” نام دارد. او در این کتاب ما را به درون زندگی جالب گربهها میبرد و و میگوید که آنها میتوانند راهنمای خوبی برای زندگی انسانها باشند.
جملات برگزیده
فلسفهای که گربهها در زندگی بهکار میگیرند را میتوان در چندکلمه خلاصه کرد: خوردن، بازیکردن، خوابیدن، بهفکر آسایش خود بودن و انجام کارهایی که برایشان خوشایند است. این رفتار در مقایسه با سبک زندگی ما بسیار عالی است! اما فقط این نیست، آنها صاحب شیوهای از زندگی هستند که به آنها این امکان را میدهد که بدون اضطراب زندگی کنند، چراکه گربهها تنها یک اولویت دارند: آسایش و شادکامی خود.
***
چرا تلاش نمیکنید که تنها چیزهایی که دوست دارید نگه دارید، مثلا روابطی که از آنها لذت میبرید یا فعالیتها و مشاغلی که شما را به هیجان میآورد؟ تنها چیزی که در ذهن دارید انجام دهید و فقط تمایلات و علایق خود را دنبال کنید… شاید تمام اینها برای شما مانند رویایی شیرین باشد… ولی برای گربهها چنین نیست. او تصمیم گرفته است که آزاد باشد. آزاد برای داشتن هرچه میخواهد و آزاد برای زیستن. او میخواهد آزاد باشد تا هرلحظه را همانطور که میخواهد زندگی کند. این موضوع بیشتر برایش امری ذاتی است تا اینکه اکتسابی باشد. او در تمام زندگیاش از ندای قلبش پیروی میکند: آزادبودن.
***
گربه برای خودنمایی نیازی به میومیوکردن، اینسو و آنسو پریدن یا سروصدا ندارد؛ بهمحض اینکه وارد مکانی شود، ما میتوانیم حضورش را احساس کنیم، بدون اینکه خودش کوچکترین تلاشی کند. گیرایی او بهتنهایی تضمین میکند که در جمع، مرکز توجه قرار بگیرد. او هربار که در اتاق قدم میگذارد، جذبه و شخصیتش ما را وادار میکند که سرمان را به سوی او برگردانیم. چه باکلاس! واقعا او چه کلاس اجتماعی بالایی دارد.
***
آنچه در گربه، استرس مینامیم، درواقع مراقبت و هوشیاری است تا مبادا اتفاقی باعث برهمزدن آرامش و سکون روزمرهاش شود. او با گوشهایی تیز و چشمانی خیره به اطرافش بادقت نگاه میکند، انگار منتظر چیزی است اما دلیل نگرانیاش چندان روشن نیست. دوباره به همان آرامشی که داشت برمیگردد و سرش را برای چندثانیه به هرچیزی شبیه بالش تکیه میدهد. گربه هرگز ماندن وضعیت استرسزا را یاد نگرفته است. وقتی که با خطری روبهرو میشود از آن دوری میکند. به همین دلیل نیز محیط پیرامونش دوباره رنگ و بوی آرامش به خود میگیرد.
***
تفاوت بسیاری وجود دارد بین داشتن کاریزما و شخصیتی قدرتمند همچون گربه، با کسی که میخواهد به هرقیمتی و با تخریب دیگران به آنها مسلط شود. گربه فضایی را که باید داشته باشد، بهدست میآورد بدون آنکه ذرهای طرف مقابل را سرکوب کند؛ اما از سوی دیگر نمیتواند تحمل کند که بدون اجازه وارد این فضا شویم. او به همین راحتی و با آسودگی کامل تسلط مییابد. گربه هرگز نقش یک دیکتاتور را بازی نمیکند، اما اصلا هم تمایل ندارد که سیاهیلشگر باشد.
***
گربهها بهواسطهی دقتشان در گوشدادن، همانند یک روانشناس آرام، راهنما یا پیر دانا بهنظر میرسند. شاید این فقط یک نظریهی کلی باشد، اما با نگاهکردن به روش زندگی گربه، پرهیز از لاش بیفایده، خستگیناپذیری در برابر دنیا، همه اینها باعث میشود که عمیقتر به این موجودات فکر کنیم.
***
ما به مرور زمان دانش کسب میکنیم و داناتر میشویم؛ درحالی که گربهها بدون رفتن به مدرسه، بیهیچ کتاب و راهنمایی، یا چهارچوب مشخص و مرجعی و حتی بدون داشتن عمری طولانی و تجربهای، از این درایت ذاتی برخوردار هستند. ما نیز بهکمک پرسشگری مداوم، چالش، تعامل، تحمل و دروننگری تنها میتوانیم به بخش کوچکی از چنین خرد و درایتی دست یابیم.
***
آنچه بسیار در گربهها دیدهایم، این است که بخش عمدهی زندگی آنها برپایهی اولویت آسیش خود بر هرچیز دیگری است. به این ترتیب ما نیز باید گاهی همانند او کمی خودخواه باشیم و جز خود به فرد دیگری فکر نکنیم. هرچند منظور این نیست که خودپسند و خودمحور باشیم، اما این رویه به ما فرصت میدهد تا بتوانیم به نیازهای خود قبل از نیازهای دیگران اهمیت بدهیم. ما هرگز نمیتوانیم به دیگران کمک کنیم مگر اینکه یاد بگیریم پیش از هرچیز به خودمان کمک کنیم.
***
تصویری که از خودتان دارید یعنی آنکسی که هستید و حوزهای که کار میکنید، بهاندازهی اعتمادبهنفس شما اهمیت دارد. اگر در تمایلات، نیازها، رویاها و آرزوهایتان با مشکلی روبهرو شوید، اغلب اعتمادبهنفس و عزت نفس به کمک شما میآیند تا شما را به اوج شکوفایی و رشد فردی برسانند. بهنظر شما یک گربه برای رسیدن به این سطح از عزت نفس و غرور نسبت به خودش و کسی که هست، چه کارهایی کرده است؟ درواقعیت این رویه یک هنر است که تا چه حد میتوانیم از خودمان الهام بگیریم. نگاه کنید که او چهقدر به گربهبودن، آنهم با تمام ویژگیهایش افتخار میکند؟ او تک است و از این موضوع هم آگاهی دارد. بدون اینکه نیاز داشته باشد تا از آنچه که هست فراتر رود و خود را به دیگران ثابت کند. او به خودش اعتماد دارد و از عزت نفس کافی نیز برخوردار است. بنابراین چرا باید خودش را به دیگران ثابت کند؟ او هیچ نیازی ندارد که خودش را به دیگران اثبات کند. او خودش است.
***
گربه با حالتی که گویی چندان علاقهای به نوازششدن ندارد، ساکت و آرام است. او تا وقتی که اطرافش را دوست داشته باشد، همواره میخواهد که مرکز توجه باشد. او از بین پاهای اطرافیانش قدمزنان میگذرد و درحالی که قیافه گرفته است، تنها فردی را که در آن جمع علاقهای چندان به گربهها ندارد شناسایی میکند تا به سمتش برود و او را به چالش بکشد. هیچکس نمیتواند متوجه حضورش نشود، حتی بیعلاقهترین افراد. او در خانه جایگاه پادشاه را دارد، هنگام غذاخوردن در میان دوستان، مرکز توجه است، لذتی کوچک که میتواند او را بهشدت تحتتاثیر قرار دهد.
***
وقتی گربهای را نوازش میکنیم، ناگهان مثل اینکه هیپنوتیزم شدهایم به خود میآییم و میبینیم که اصلا نفهمیدهایم سر میز غذا از چه حرف میزدهاند… اما چرا؟ چون علقه و منبع زندگی و آرامشی که در آن لحظه در دستان ما قرار گرفته بود، بیشتر از تمام مسائل ماوراالطبیعه و فلسفی یا منظرههای مختلف میارزیده است.
***
آنچه در رفتار گربهها دیدهام و اغلب مرا سرگرم کرده این است که اگر گربهها از سوی گربههای دیگر یا انسانها دوست داشته نشوند، توجهی نمیکنند و آنها را به تمسخر میگیرند. شخصیت مستقل آنها، تنهابودن و برقراری ارتباط از روی انتخاب و منطق خود، چه با انسانها و چه با گربهها، باعث میشود که آنها خیلی طبیعی و با لذت بسیار دربرابر نگاه دیگران بنشینند. چیزی که ما انسانها گاهی اوقات خودمان را بهشکلی اغراقآمیز نسبت به آن وفق میدهیم.
***
وقتی گربه در محیط خانگی یا در طبیعت زندگی میکند، هیچوقت خودش را مطابق رفتار یکی از همنوعانش تغییر نمیدهد. او همانی که هست باقی میماند، با تمام تمایلات، شخصیت و نیازهایش، بدون اینکه کمترین فکری دربارهی ورود به قالبهای متفاوت اجتماعی یا پزدادن و به رخکشیدن تصویرش داشته باشد تا به اینترتیب بتواند با فرمان اکثریتی که در حال از دستدادن خود هستند همرنگ شود.
***
گربه کامل است و پیش از هرچیز به خودش وفادار است. ما نیز باید تلاش کنیم که از نظر اجتماعی از او الهام بگیریم تا بتوانیم در سطح فکری والا و منحصربهفردی باقی بمانیم و طبق مد عجولانه، حرف و حدیث و قراردادها و رفتارهای متغیر، زندگی نکنیم.
***
استقلال یکی از اصلیترین ابعاد شخصیتی یک گربه است. او از هیچ سلسلهمراتبی پیروی نمیکند و به هیچگونه ساختار زندگی گروهی، همانند دیگر حیوانات احتیاج ندارد. استقلال ویژگی جدانشدنی شخصیت او است. گربه میتواند دور از جمع، زندگیاش را مطابق خواستهها و تمایلاتش بگذراند، بدون اینکه نیازی به جلب رضایت همنوعان یا انسانهای اطرافش داشته باشد.
***
گربهای که شما را انتخاب کرده، پیش از هرچیز میزان محبت، نوع شخصیت و وفاداری شما را امتحان کرده است. او وقتی تسلیم میشود که خودش تمایل داشته باشد و شما را در زندگی کنونی و آیندهاش احساس کند و بداند نسبت به او وفادار خواهید ماند، در این صورت است که او شما را انتخاب خواهد کرد.