کتاب «پس از تاریکی» یکی از زیباترین کتابهای «هاروکی موراکامی»، نویسندهی ژاپنی است. از همان شروع کتاب، احساسی وصفناپذیر در وجود من شکل گرفت و کماکان تا پایان کتاب نیز همراهم بود. تا این لحظه نیز این کتاب، کتاب محبوب من از این نویسندهی ژاپنی است. عموما موراکامی در دو ژانرِ «رئالیسم» و «رئالیسم جادویی» کتاب مینویسد. پس از تاریکی یا بعد از تاریکی، در دستهی کتابهای رئالیسم جادویی او قرار میگیرد. پیشنهاد من این است که اگر تابهحال کتابی از این نویسنده نخواندهاید، بهعنوان دومین یا سومین کتاب سمت این کتاب بروید. چرا؟ چون موراکامی در نوشتار این کتاب سبک خاصی را بهکار گرفته که در بین تمام آثارش خاص و منحصربهفرد است. پس، با داشتن مطالعهی قبلی از این نویسنده و آشنایی نسبی با سبک نوشتاری او، هنگام خواندن این کتاب، با تمام وجود خاص بودن آن را درک کرده و بههمین خاطر، لذت بسیار زیادتری از آن میبرید.
اول بیایید راجع به کلیت و خلاصهی کتاب صحبت کنیم.
کل وقایع کتاب پس از تاریکی در یک شب تا صبح اتفاق میافتند. در این کتاب دو داستان موازی یکدیگر پیش میروند. داستان اول مربوط به دختری به نام «ماری» است. ماری نیمه شب در یک رستوران نشسته و در حال کتاب خواندن است. داستان از جایی آغاز میشود که پسری بهنام «تاکاهاشی» پیش او میآید و اصرار دارد که خواهر ماری، «اری» را میشناسد. در اصل، ماری بهخاطر اری نمیخواهد به خانه برود. اری یک روز به خواب میرود و دیگر بیدار نمیشود. او نمرده، مریض نشده یا در کما نیست؛ صرفا به خوابی طولانی مدت رفته که مشخص نیست کی قصد دارد از آن بیدار شود. این وضعیتِ غیرطبیعیِ اری، ماری را میرنجاند. این دو خواهر ارتباط بسیار پیچیدهای با یکدیگر دارند، اری مظهر تمام خوبیها و زیباییهایی است که ماری از آنها برخوردار نیست و این دو همیشه ارتباط پیچیدهای با یکدیگر داشتهاند. ماری شبها از خانه فراری است، نمیتواند اری را که بدون تغییر بر روی تختش خوابیده است تحمل کند. ماری نمیخواهد به خانه برود و تاکاهاشی هم بسیار مشتاق است که با ماری وقت بگذراند. به همین دلیل این دو به همراه یکدیگر به سفری طول و دراز در طول شب میروند. با آدمهای زیادی ملاقات میکنند و درگیر مسائل مختلفی میشوند.
داستان دیگر، داستانی است که در اتاق اری اتفاق میافتد. اری در خواب طولانی مدت خود است. در اتاق او یک تلویزیون وجود دارد که اتفاقات دنیای بیرون را نشان میدهد. ما در اتاق حضور داریم، بدون آنکه کسی به ما بگوید میدانیم که زن زیبایی که روی تخت خوابیده است، اری خواهر ماری است. (چیزی مشابه زیبای خفته) تلیوزیون ناگهان روشن میشود. این دستگاه تنها راه ارتباطی ما با دنیای بیرون است. از نیمه شب تا سپیدهی صبح، اتفاقات زیادی در شهر رخ میدهند. همهی اینها مانند گرههای مختلف یک طناب هستند. در آخر، همهی خطوط داستانی مختلف به یکدیگر میرسند و ارتباط مستقیم کرکترها با یکدیگر آشکار میشود. داستان، کمی قبل از نیمه شب شروع شده، و با اولین بارقههای نور خورشید تمام میشود. کتاب به ظاهر یک داستان است، اما در خلال داستان، مسائل جامعهشناسی، روانشناسی و فلسفی زیادی در کتاب بررسی میشوند.
نگاهی کوتاه بر زندگی هاروکی موراکامی
«هاروکی موراکامی» از مشهورترین و محبوبترین نویسندگان ژاپنی است. پدر و مادر موراکامی هردو استاد ادبیات ژاپنی بودند، این سلطه و حضور همیشگی فرهنگ و ادبیات ژاپن در زندگی روزمرهی او، باعث شد موراکامی هرچه بیشتر به سمت ادبیات، فرهنگ و موسیقی غرب کشیده شود. با آنکه ردپای فرهنگ ژاپن در آثار وی مشهود است، سبک نوشتاری کلی او با دیگر نویسندگان ژاپنی تفاوت بسیار زیادی دارد و از این جهات به ادبیات غرب شباهت بیشتری دارد. موراکامی تا ۲۸ سالگی یک بار جاز را به همراه همسرش میگرداند. در ۲۸ سالگی اولین کتاب خود را نوشت و از همان ابتدا با تحسین منتقدان روبهرو شد. او که تا آن سن، هیچچیزی ننوشته بود، از همان موقع به صورت کاملا جدی نوشتن را دنبال کرد و امروزه یکی از پرکارترین نویسندگان قرن حاضر بهشمار میرود. او عاشق موسیقی، به خصوص موسیقی جاز، گربهها، آشپزی، دویدن و شنا است. تمام این جنبهها در آثارش حضور قوی دارند. به صورت کلی در آثارش، نگاهی جنسیتزده و کلیشهای به زنان دارد و عموما زنان را به لحاظ جنسی و با معیارهای کلیشهای و جنسیتزده میسنجد. از آثار معروف این نویسنده میتوان به: «جنوب مرز غرب خورشید»، «کافکار در کرانه»، «وقتی از دو حرف میزنم از چه حرف میزنم»، «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش»، «جنگل نروژی»، «کتابخانهی عجیب»، «به آواز باد گوش بسپار»، «اسپوتنیک دلبند من»، «شهر گربهها»، «مترو» و ۸۴Q1 اشاره کرد.
به دنبال روشنایی
شخصیتهای کتاب پس از تاریکی مانند تمام شخصیتهای دیگر آثار موراکامی، شخصیتهایی تنها و به دنبال هویت خود و فرار از تنهایی هستند. شخصیتها در ترکیببندیهای متفاوتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند و در تلاشاند تا با چیزهای مختلف یا آدمهای مختلف این خلا را پر کنند. یک چیز همیشه ثابت است، این شخصیتها مدت زمانی را کنار هم میگذارنند، ممکن است بههم نزدیک شوند اما سرانجام، تنهای تنها هستند. در آخر، از همدیگر جدا میشوند و به تنهایی خود برمیگردند. و این چرخه در مکانها و زمانهای دیگر با آدمهای دیگر تکرار میشود. اما تنهایی، همیشه حضور دارد. شخصیتهای دنیای موراکامی انگار که بین زمان و مکان معلق هستند. انگار که تمام مدت به دنبال جایگاه حقیقیشان در این دنیا میگردند ولی در آخر، به هیچجا تعلق ندارند. هرچه بیشتر در دل شب پیش میرویم، ارتباط و پیوند کاراکترها با یکدیگر بیشتر آشکار میشود و به همدیگر نزدیکتر میشوند. اما با اولین نشانههای طلوع خورشید همهچیز به حالت گذشتهی خود باز میگردد. انگار که شب، به همهچیز گرد جادو پاچیده بود و نور صبح، گرد جادو را مانند ذرات در هوا معلق میکند و شهر را در حالت ملالآور همیشگیاش رها میکند.
پس از تاریکی کتابی است پر از رمز و راز و معما. مشابه تمام آثار این نویسنده، تعداد زیادی از سوالات و معماهای طرح شده در داستان بی جواب میمانند. سابقاً در یکی از مطالب همین وبلاگ، مثال اتوبوس را برای آثار موراکامی زدم. تصور کنید در ایستگاه اتوبوسی منتظرید، اتوبوس میآید و شما سوار میشوید. زمانی که در اتوبوس هستید، با دیگر مسافران در ارتباطید، میتوانید تمام اعمال آنها را مشاهده کنید. اما مسیر همهی مسافران یکسان نیست، خیلیها قبل از شما پیاده میشوند، و شما نیز زمانی که به مقصد خود رسیدید از اتوبوس پیاده میشوید و اتوبوس با تمام مسافران به راهش ادامه میدهد. شما نمیدانید انتهای مسیر هرشخص، چه چیزی در انتظار او است. نمیدانید از ابتدای مسیر، چه راهی را طی کرده تا به آنجا رسیده. فرصت شما برای بودن با دیگران و شناخت آنها محدود است؛ چراکه هرکسی، دیر یا زود به مقصدش میرسد و راهش از شما جدا میشود. گسترهی اطلاعات شما بسیار محدود است و رمزورازهای هرشخص، بینهایت.
خواندن آثار موراکامی، هنر لذت بردن از مسیر است نه پایان و رسیدن به مقصد. مقصد وجود ندارد و شما هیچگاه به پایان هیچچیزی نمیرسید و همهچیز برایتان روشن نمیشود. از این جهات آثار این نویسنده ارتباط عمیقی با زندگی حقیقی دارند.
موسیقی
موسیقی همواره نقش بسیار پررنگ و عمیقی در کتابهای هاروکی موراکامی دارد. موسیقیهای این کتاب اما یکطور دیگر زیبا هستند. پیشنهاد من این است که در زمان خوانش کتاب با اشاره به هر موسیقی، آن را جستجو کنید و به همراه خواندن آن بخش از کتاب به آن گوش دهید. تنها در این حالت است که میتوانید کتاب را در کمال آن درک کنید. اگر تشخیص اسم موسیقیها برایتان کار راحتی نیست، میتوانید در یوتیوب عنوان after dark playlist را سرچ کنید.
چشمها شکل شهر را مشخص میکنند
«چشمها شکل شهر را مشخص میکنند. با چشمهای مرغ شب بلند پروازی صحنه را از هوا میبینیم. از این دورنمای گسترده شهر به موجود واحد غولآسایی میماند – یا بیش از این، شبیه هستیِ جمعیِ واحدی است که از ارگانیسمهای بسیار ایجاد شده باشد.» این جملات، جملات آغازین کتاب پس از تاریکی است. ابتکار خاص موراکامی در نوشتار این کتاب، مشخص کردن زاویه دید دقیق خواننده است. در این شیوه به خواننده این احساس القا میشود که خود در صحنه حضور ندارد بلکه در نقش ماهیتی، مثل قادر مطلق، در حال نظارهی اتفاقات است. مانند صحنهی تئاتر، موراکامی گسترهی دید شما را مشخص میکند و تمام لوازم و عناصر موجود در صحنه را برای شما شرح میدهد. شما همهچیز را نمیبینید، انگار که از دریچهای به بیرون نگاه میکنید و مرز مشخصی بین چیزهایی که میبینید وجود دارد. گسترهی دیدتان ناگهان در جایی قطع میشود. در ابتدای داستان، از نقطهنظر یک پرندهی درحال پرواز، از بالا به نظارهی شهر مینشینید، اوج میگیرید و مجددا به سطح شهر هجوم میآورید. این سبک نوشتار به شخصه برای خود من بسیار منحصربهفرد بود و موقع خواندن، قلبم از این همه نبوغ و ابتکار به تپش در آمده بود.
اسم هر فصل، یک ساعتی از شب است، به این صورت، با گذر از هر فصل، ساعتها میگذرند و به روز نزدیکتر میشوید. کتاب، کتاب کوتاهی است که فصلهای کوتاهی دارد و به راحتی میتوانید در یک روز آن را مطالعه کنید.
ترجمه و سانسور
سه ترجمه از این کتاب در بازار موجود است؛ ترجمهی آقای «غبرایی» منتشر شده از نشر کتاب سرای نیک، گاهاً بیش از حدِ نیاز ادبی است، بهطوری که انگار جملات پراکنده هستند و موقع خواندن، این احساس به خواننده دست میدهد که جملات ارتباطی با یکدیگر ندارند. گاهاً نیاز است یک پاراگراف چندین مرتبه خوانده شود تا جملات به صورت منسجم و یکپارچه در ذهن کنار هم قرار بگیرند. ترجمهی آقای «علی حاجقاسم» که از نشر نگاه منتشر شده است به لحاظ انسجام از وضعیت بهتری برخوردار است اما گاهاً بسیار عامیانه نوشته شده و در انتخاب کلمات دقت نشده است. از این منظر قلم آقای غبرایی زیباتر است اما ترجمهشان مانند بیشتر آثاری که ترجمه کردهاند ایرادات بسیار زیادی دارد. ترجمهی بعدی که کمتر شناخته شده است نیز توسط «خانم معصومه عباسی نتاج عمرانی» ترجمه و از نشر نوای مکتوب منتشر شده است. این ترجمه نیز روان نیست.
هرسه نسخه سانسورهای بسیار زیادی دارند. توصیهی من در وهلهی اول، مطالعهی کتاب با ترجمهی انگلیسی آن است. از میان نسخههای ترجمه، یکی از دو نسخهی ترجمه شده توسط آقای غبرایی یا آقای علی حاجقاسم، گزینههای بهتری بهنظر میرسند. پیشنهاد من این است که بخشی از هر دو نسخه را مطالعه کنید و متنی که ارتباط قویتری با آن میگیرید را انتخاب کنید.