«اوسامو دازای» از مشهورترین، سرشناسترین، مهمترین و تاثیرگذارترین نویسندگان ژاپنی است. دازای در ژوئن سال ۱۹۰۹ به دنیا آمد و ۳۸ سال بیشتر عمر نکرد و در همین مدت کوتاه ۶ مرتبه دست به خودکشی زد. تاثیری که اوسامو دازای بر ادبیات ژاپن گذاشته است حقیقتا غیرقابل انکار است. بسیاری از نویسندگان معروفِ حال حاضر ژاپن که علمدار ادبیات این کشور هستند، از دازای تاثیر گرفتهاند. آثار این نویسنده همواره در میان پرفروشترین کتابهای ادبیات ژاپن قرار داشتهاند. دازای در میان جوانان ژاپنی نیز از محبوبیت غیرقابل باوری برخوردار است. دازای در خانوادهای اشرافی و پرجمعیت به دنیا آمد. پدر دازای سیاستمدار و زمینداری ثروتمند بود که به جز فرزند اول پسر، که وارث او بهشمار میرفت، به فرزندان دیگرش اهمیتی نمیداد. مادر دازای نیز مریض بود و او بیشتر به دست خدمتکاران و پرستاران بزرگ شد. در سال ۱۹۱۶ دازای تحصیلات خود را آغاز کرد. در سال ۱۹۲۳ زمانی که ۱۴ ساله بود، پدرش را بر اثر سرطان ریه از دست داد. یک سال بعد از از دست دادن پدر وارد دبیرستان شد. و در سال ۱۹۲۷ وارد دپارتمان ادبیات دانشگاه هیروساکی شد. او از همان ابتدا استعداد شگفتانگیزی از خود بروز داد و در روزنامهی دانشگاه مشغول به کار شد. در همان سال «ریونوسوکه آکوتاگاوا» نویسندهی مشهور ژاپنی و الگوی دازای خودکشی کرد. این واقعه ضربهی هولناکی به اوسامو دازای وارد کرد. بعد از این اتفاق دازای رویهای سرکشانه را پیش گرفت و به الکل و بیوبندوباری و عیش و نوش روی آورد و دانشگاه و درسهایش را نادیده گرفت. در دسامبر سال ۱۹۲۹ دزای برای اولین بار دست به خودکشی زد. به دنبال خودکشی ناموفقش یک سال بعد از دانشگاه فارغالتحصیل شد. بعد از فارغالتحصیلی در دانشگاه توکیو در رشتهی ادبیات فرانسه ثبت نام کرد اما مجددا تحصیل را رها کرد. اواخر همان سال با یک گیشا فرار کرد که طی این اتفاق به صورت رسمی توسط خانوادهاش طرد شد.
یکی دیگر از تلاشهای نافرجام دازای برای کشتن خودش، بعد از اخراج شدن از دانشگاه توکیو اتفاق افتاد که تا آخر عمر او را تحت تاثیر خود قرار داد. دازای به همراه خانم جوان ۱۹ سالهای دست به خودکشی به روش جوشی زد. (یک خودکشی دونفره که در آن زوجها خود را به طنابی میبندند و یک سر دیگر آن را به یک تیرک چوبی متصل میکنند و خود را درون رودخانه میاندازند.) دازای نجات پیدا کرد اما خانم همراه او فوت شد. عذاب وجدان این اتفاق تا آخر زندگی دازای او را رها نکرد. سرانجام در ۳۸ سالگی، دازای دوباره به همین روش و با خانم دیگری دست به خودکشی زد و اینبار موفق شد.
تمام اِلِمانهای موجود و تکرار شونده در آثار دازای، وام گرفته از زندگی شخصیاش هستند. از بیماری مادر گرفته تا بحران هویت و اعتیاد و … . این مهم، از آثار دازای متونی تاثیرگذار میسازد که به عمیقترین حفرههای وجودی خواننده نفوذ میکند و جانش را میسوزاند. اوسامو دازای از نویسندگان پرکار ژاپن بهشمار میرود و آثار زیادی نوشته است. متاسفانه در ایران از این نویسندهی توانا تنها ۳ اثر ترجمه شده است. در این مطلب به معرفی این سه اثر، یعنی: «شایو»، «نه آدمی» یا همان «زوال بشری» و «صبح خاکستری» پرداختهام. ترجمهی این آثار گرچه قابل قبول هستند، حذفیات بسیار زیادی دارند. توصیه میکنم در صورت امکان، این کتابها را با ترجمهی انگلیسی مطالعه کنید.
شایو
دازای در کتاب «شایو» داستان خانوادهای اشرافی و افول آنها پس از جنگ را بیان میکند. واژهی «شایو» به معنای پایین رفتن خورشید است و پایین رفتن خورشید، آمدن تاریکی را نوید میدهد. تمام اعضای این خانواده در طول کتاب به شیوهی خود، از جایگاه پیشین خودشان به قعر تاریکی سقوط میکنند و با غروب کردن خورشید ژاپن، «کشور خورشید تابان»، همهی شخصیتها به سمت تاریکی و نیستی میروند.
شخصیت اصلی این کتاب، «کازوکو» دختر خانواده است. کازوکو از همسرش جدا شده و با مادرش، که در نظر کازوکو از معدود افراد اشرافی باقی مانده در ژاپن است که منش و کردار اشرافی داشته باشند، زندگی میکند. کازوکو نه تنها تمام زندگیاش را، بلکه تمام فکر و ذکر و هستیاش را به مادرش معطوف کرده است. اما مادرش، کازوکو و تمام کارهایی که برای او میکند را نمیبیند. تمام فکر و ذکر مادرش «نائوجی»، برادر کوچک کازوکو است. کازوکو نه تنها در خانوادهاش دیده نمیشود، انگار که خودش نیز هیچگاه حقیقتا خود واقعیاش را ندیده است. نمیداند واقعا از زندگی چه میخواهد و باید با زندگیاش چهکار کند. حالا در واپسین لحظات سقوط، زمانی که همهچیز دارد به انتهای خود نزدیک میشود، کازوکو ناامیدانه به دنبال عشقی است که تصور میکند زندگیاش را نجات میدهد.
همه چیز در این کتاب رو به افول میرود. و شایو، چه تعبیر بینقص و زیبایی از انسانیت است. در قسمتی از کتاب شایو میخوانیم:
درماندگی. دیگر ادامهی زندگی ممکن نیست. موجهای درد همچون ابرهای سپیدی که پس از توفان و تندر دیوانهوار در آسمان پخش و پلا میشوند بیرحمانه خودشان را به دلم میکوبند. شور سهمگینی، که بایستی نامش دلهره باشد، دلم را آنچنان میچلاند که اشکم در بیاید. نبضم را به پتپت میاندازد و راه نفسم را میبندد. گاه و بیگاه همه چیز جلوی چشمانم تیره و تار میشود. حس میکنم جانم از سر انگشتانم به بیرون تراوش میکند.
نه آدمی
کتاب «نه آدمی» در نظر بسیاری از خوانندگان و منتقدان ناراحت کنندهترین کتاب ادبیات ژاپن است. در خلال این کتاب ما شخصیت اصلی کتاب را از زمان کودکی تا اواخر دههی بیست سالگیاش دنبال میکنیم. این کتاب را میتوان خودزندگینامهی اوسامو دازای دانست. چرا که تقریبا تمامی اتفاقات بیان شده در کتاب به نحوی برای خود دازای نیز اتفاق افتادهاند. عدهای نیز این کتاب را یادداشت خودکشی وی میدانند. این کتاب آخرین کتابی بود که دازای پیش از خودکشیاش نوشت. همچنین این کتاب، در ردهبندی پرفروشترین کتابهای تاریخ ژاپن در رتبهی دوم قرار دارد و مهمترین اثر دازای است.
شخصیت اصلی کتاب نه آدمی، «یوزو» نام دارد. یوزو هویتی بیگانه دارد به گونهای که انگار انسان نیست. او از بدو تولد با تمامی افراد دور و برش متفاوت بوده است و هیچ درکی از انسانیت و انسان بودن ندارد. به همین سبب او از همان کودکی نقابی بر چهره میزند. پسرکی خوشخنده و شوخطبع. اما درونیات او، زمین تا آسمان با آنچه در ظاهر از خود بروز میدهد تفاوت دارد. او از همان سالهای کودکی از درک هویت و ماهیت انسانی ناتوان است و همواره در حال دست و پا زدن و تلاش برای «انسان شدن» است. کارهای دیگران برای او معنایی ندارند. یوزو نمیتواند بفهمد انسان بودن یعنی چه. این موضوع درد و رنج بسیاری را برای یوزو به همراه دارد. اما او تمام رنج و عذاب خود را بر زیر نقاب خود پنهان میکند و هویتی دروغین برای خود میسازد. هویتی که با باطن او در تضاد کامل است. «انسانیت» و «انسان بودن» برای یوزو، ماهیتی کاملا بیگانه دارد. در همان سالهای کودکی، یوزو توسط دو نفر از خدمتکارهایشان مورد تعرض جنسی قرار میگیرد. یوزو این موضوع را به هیچکس نمیگوید و پیش خود فکر میکند طبیعی است، انسانها همیشه اینجوری رفتار میکنند. در کودکی ابراز خود و ابراز خواستههایش برای یوزو بسیار سخت است. او نمیتواند با خانوادهاش ارتباط برقرار کند. کودکی او به همین شکل سپری میشود و زمانی که به مدرسه میرود، برای پنهان کردن درد وجودی و عدم توانایی ابراز خود و برقراری ارتباط با دیگران، یوزو به دلقکی بدل میشود که تمام وقت خود را به خوشگذرانی و شوخطبعی و لودگی میگذارند. به عبارتی، یوزو که در «تبدیل شدن به یک انسان» شکست خورده است، تبدیل به موجودی افسار گسیخته میشود.
کتاب در سه بخش کلی روایت میشود. کودکی، نوجوانی و جوانی یوزو. یوزو بزرگ میشود اما با گذر هر سال، یک قدم به نابودی و نیستی نزدیکتر میشود. بحران هویت او را تا لحظهی آخر رها نمیکند و تا صفحات پایانی، یوزو نمیتواند خود حقیقیاش را بیابد. در همین حین، زندگی در زیر سایهی هویت دروغینش دیگر برایش ممکن نیست. داستان «نه آدمی» نیز مانند «شایو» به زوال انسان میپردازد و داستانش در فاصله سالهای بعد از جنگ در ژاپن اتفاق میافتد. یوزو آدمی است که مانند دازای، در خانوادهای اشرافی به دنیا میآید و بعد از جنگ، میان سنتهای خانوادههای اشرافی و اندیشههای غربی جدید معلق مانده است. در این بین او هر لحظه به این طرف و آن طرف کشیده میشود و ناتوان از انتخاب، به تنهایی، کرختی، اعتیاد، الکل، روابط جنسی بیهدف و عیش و نوش روی میآورد و در نهایت رو به زوال میرود و سقوط میکند.
این کتاب با نام «زوال بشری» نیز با ترجمهی آقای «قدرتالله ذاکری» از انتشارات وال منتشر شده است. این نسخه مستقیم از متن ژاپنی ترجمه شده است و ترجمهی روانتر و قابلفهمتری دارد. در صورت امکان، توصیه میشود ترجمهی انگلیسی کتاب را مطالعه کنید چرا که نسخههای ترجمه شده حذفیات قابلتوجهی دارند که در فهم داستان خلل ایجاد میکنند. چهار قسمت ابتدایی انیمهی Blue Literature الهام گرفته از کتاب نه آدمی اوسامو دازای هستند. این انیمه یک سریال دوزاده قسمتی، الهام گرفته از برترین آثار کلاسیک ادبیات ژاپن است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
با کشف تضاد معیار خوشبختی در ذهنم با دیگران شبها از ترس به خود میپیچیدم. فکرش مرا به آستانهی جنون میبرد. نمیدانستم خوشبختام یا نه. مردم پیش از این بارها در همان کودکی به من گفته بودند که بخت بلندی دارم ولی حس میکردم در آتشام. میدانم آنان که مرا خوشبخت میخواندند هزاران بار از من خوشبختتر بودند. گاهی حس میکردم بار ده نگونبخت را بر دوش من نشاندهاند، که اگر سرسوزنی از آن بر دوش کناردرستیام بود به سیم آخر میزد و آدم میکشت… هرآنچه هست نکبت و عذاب این اندیشه است که تنها منام که با دیگران فرق دارم. گفتوگو برایم میسر نبود. از چه باید میگفتم؟ چطور میگفتم؟ نمیدانم.
صبح خاکستری
«صبح خاکستری» با نام اصلی schoolgirl را میتوان سرآغاز حرفهی ادبی دازای دانست. اوسامو دازای با این کتاب به جامعهی ادبی پس از جنگ ژاپن معرفی شد و سبک خاص نوشتار او مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت. کتاب صبح خاکستری داستان دختری نوجوان است. دختری که در میان سنتهای کهن ژاپن و انتظارات جامعه از او به عنوان یک دختر خوب گیر افتاده است. در این کتاب خواننده، افکار و درونیات این دختر و واکنشش نسبت به اتفاقات اطرافش را میخواند. این سلطه و انتظار و توقع جامعه و خانواده، از مسائلی بود که دازای خود بسیار با آنها درگیر بود. در این کتاب، شخصیت اصلی در برابر تمام این چیزها یکه و تنها ایستاده است. تمام چیزهایی که زندگی دازای را، چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ حرفهای به چالش کشیدند.