«هرمان هسه» رمان‌نویس، ادیب، نقاش و شاعر آلمانیِ برنده‌ی نوبل ادبیات و همچنین، پرخواننده‌ترین نویسنده‌ی اروپایی قرن بیستم بود. پدر هرمان، مدیریت یک موسسه‌ی مبلغین مذهبی پروتستان را برعهده داشت و پدربزرگش کتابخانه‌ی بسیار بزرگی داشت. هم‌نشینی با پدر و پدربزرگ از سال‌های جوانی، باعث آشنایی هسه با ادبیات شد. پدر و مادر هسه در هند مبلغان مذهبی بودند و همین موضوع باعث آشنایی هسه با جهان‌بینی و تفکرات فلسفی هند شد که این آشنایی در بیشتر آثارش قابل لمس است. هسه از همان ابتدا روحیه‌ای بسیار حساس و شکننده داشت و تضادهای درونی و اختلاف نظراتی که با پدر و مادر خود داشت، به‌علاوه‌ی تاثیری که از نابرابری‌های جامعه و فشار کنترل جمعی می‌گرفت باعث شد در سن پانزده‌سالگی از مدرسه‌ی مذهبی‌ای که در آن درس می‌خواند فرار کند. بعد از این اتفاق دچار افسردگی حاد شد. پدر و مادر خرافاتی او برای بهبود حالش، او را نزد یک جن‌گیر مدرن بردند که در نهایت موجب شد هسه دست به خودکشی بزند. بعد از این اتفاق، هسه به یک آسایشگاه کودکان عقب‌افتاده‌ی‌ذهنی فرستاده شد. در تمام این سال‌ها هسه در اوقات‌فراغت خود نقاشی و باغبانی می‌کرد. بعد از بهبود، هسه چندسالی در شهرهای مختلف زندگی کرد و وقتش را صرف تحصیل و کارآموزی در رشته‌های مختلف کرد. زمانی که ۲۷ ساله بود اولین اثر موفق خود تحت عنوان «پیتر کامنزیند» را نوشت.

یک از چهار: پیتر کامنزیند

«پیتر کامنزیند» مرد جوانی ساکن یک دهکده‌ی کوهستانی در سوئیس است. او که روح بلندپروازی دارد و رویای سفر به کل دنیا را در ذهن می‌پروراند، خانه و دهکده‌اش را ترک کرده و به دل جاده می‌زند. او سفرش را در اروپا به سمت ایتالیا و فرانسه ادامه می‌دهد و از رنجی که مانند پارچه‌ای، بر تمام دنیا کشیده شده سرخورده می‌شود. او که به دنبال یافتن چیزی، فرای از زندگی سابق خود دست به سفر زده، با دیدن اوضاع دیگر نقاط دنیا بیش از پیش سرخورده شده و می‌فهمد که اوضاع دیگر نقاط دنیا هم تعریفی ندارد. رنج همان رنج است و بدبختی و فقر تمامی ندارد. پیتر به هنر علاقه‎ی زیادی دارد و هرمان هسه، نظرات خود را از زبان پیتر راجع به هنر و تمدن و فرهنگ غرب بیان می‌کند و شدیدا، تمدن غرب را مورد انتقاد قرار می‌دهد. پیتر سرخورده به دهکده‎ی کوچک خود باز می‌گردد و قصد دارد که دنیای کوچک خود را اصلاح کند. هسه در این کتاب، مسیری را که پیتر برای شناخت خود و هستی طی می‌کند به زیبایی به تصویر می‌کشد. در اصل پیتر در سفر به دنیا، به درون خویش سفر کرده و به دنبال شناخت شخصیت حقیقی خود است. این موضوع در بیشتر کارهای هسه مورد بررسی قرار می‌گیرد. بعد از انتشار این کتاب و بازخوردهای خوب منتقدان، هسه برای بار اول ازدواج کرد. هسه در ۳۵ سالگی به نشانه‌ی اعتراض به سیاست‌های آلمان به سوئیس مهاجرت کرد و تابعیت آن کشور را پذیرفت و هفت سال بعد، کتاب دمیان، که از شاهکارهای این نویسنده‌ی آلمانی به شمار می‌رود را منتشر کرد.

دو از چهار: دمیان

«دمیان» مشهورترین رمان هسه است. بسیاری از منتقدان بر این باور هستند که این کتاب در اصل داستان نوجوانی خود هسه است. نام شخصیت اصلی کتاب «امیل سینکلر» است. سینکلر نامی است که هسه در ابتدا به عنوان تخلص هنری خود برگزیده بود. کتاب، داستان زندگی امیل سینکلر را از کودکی تا بزرگسالی دنبال می‌کند. سینکلر خانواده‌ای سنتی و خرافاتی دارد و از زمان کودکی تا نوجوانی مدام در حال مبارزه با تقابل روحیات درونی و امیالش با انتظارات خانواده از او و تعالیم کلیسا است. او مداوم، در نبردی پایان‌ناپذیر بین دنیای خانواده و دنیای شخصی‌اش گیرافتاده است. او در مدرسه با پسری به نام «دمیان» آشنا می‌شود و دمیان، او را در مسیر یافتن خود حقیقی‌اش و کنار گذاشتن آرمان‌های پوچ دنیا یاری می‌کند. دمیان تمام اعتقادات دینی و افکار سینکلر را به چالش می‌کشد و نقدهایی مستقیم به کتاب مقدس وارد می‌کند. هسه که در دوران کودکی تا جوانی خود، در خانواده‌ای سنتی سختی بسیار زیادی کشیده بود، در تعداد بسیاری از آثارش زندگی شخصیت‌هایی با شرایط یکسان را به تصویر می‌کشد که همگی به دنبال یافتن خود حقیقی‌شان و ایجاد تعادل بین تمایلات درونی و معنویت هستند.

توصیه‌ی اکید من این است که این کتاب را با ترجمه‌ی آقای «رضا نجفی» از نشر افق مطالعه کنید، چرا که آقای نجفی به آثار هرمان هسه تسلط بی‌نظیری دارد و در پایان این کتاب با ریزبینی بی‌مثل و ‌مانند، نقد بسیار قابل تاملی بر این کتاب نوشته است و می‌توان گفت تمام ارجاعات مذهبی و دینی این کتاب را برای خواننده تحلیل کرده است. همچنین ترجمه‌ی کتاب بی‌نقص و بسیار روان است. بعد از انتشار این کتاب، هسه از همسر دوم خود که از بیماری روحی رنج می‌برد جدا شد. در این سال‌ها فرزندان هسه در مدارس شبانه‌روزی به سر می‌بردند و او و همسرش در خانه‌هایی جداگانه زندگی می‌کردند. در سال ۱۹۱۹ و بعد از طلاق از همسر دومش هسه در یک خانه‌ی کوچک در یک مزرعه به تنهایی زندگی می‌کرد. بعد از چندماه به شهر مونتنولا(واقع در تیچینو) رفت و چهار اتاق در یک عمارت اجاره کرد؛ در این خانه بود که مجددا به نقاشی پرداخت و پروژه‌های نویسندگی‌اش را به صورت جدی دنبال کرد. نقاشی کردن، تاثیر بسیار زیادی بر رمان بعدی او، «آخرین تابستان کلینگزور» گذاشت. تغییر جدیدی که در زندگی‌اش ایجاد کرده بود برایش خوشحالی و شادی عمیقی به همراه داشت. او عمیقا از نوع زندگی و محیط پیرامونش راضی بود. هسه از اولین سال زندگی خود در تیچینو به عنوان «کامل‌ترین، پربارترین، پرتلاش‌ترین و پرشورترین دوران زندگی من» یاد می‌کند. در سال ۱۹۲۲ هسه رمان «سیذارتا» را که در آن، علاقه‌اش به هنر، فلسفه و فرهنگ هند و بودیسم -که از دوران کودکی بخشی از زندگی‌اش بوده است – کاملا قابل لمس است.

سه از چهار: سیذارتا

«سیذارتا» یا «سیدارتها» رمانی فلسفی است که در آن داستان زندگی شخصیتی به نام سیذارتا بررسی می‌شود. سیذارتا که به دنبال معنای واقعی زندگی و دست یافتن به حقیقت روح است، سفری عمیق و درونی را آغاز می‎کند. داستان زندگی او از جوانی تا پیری بیان شده و او در این مسیر از جهان مادی، تنش‌های جامعه و متعلقات دنیا عبور کرده و به پناهگاهی درونی از آرامشِ وابسته به طبیعت و نیروهای مخفی درونی می‌رسد و خواننده را نیز با خود در این مسیر همراه می‌کند. در این مسیر سیذارتا با انسان‌های مختلفی ملاقات می‌کند که هرکدام به نحوی او را تحت تاثیر قرار می‌دهند. هسه در این کتاب به طور غیرمستقیم به مفاهیم و اعتقادات بودیسم اشاره می‌کند و معتقد است هر فرد باید به طور فردی و به تنهایی مسیر رسیدن به روشنایی و درک خود حقیقی‌اش طی کند. بعد از این کتاب، زندگی هسه روی روال افتاد و پشت‌سرهم به نوشتن و منتشر کردن آثارش مشغول شد که همگی با موفقیت روبه‌رو شدند. در سال ۱۹۲۷ رمان معروف او، «گرگ بیابان» چاپ و منتشر شد.

چهار از چهار: گرگ بیابان

«گرگ بیابان» از تحسین‌شده‌ترین اثار هرمان هسه است. هسه خود راجع به گرگ بیابان گفته است: «از میان همه‌ی کتاب‎هایم گرگ بیابان بیشتر از همه مورد فهم اشتباه قرار گرفته است.» گرگ بیابان اثری بسیار فلسفی، پیچیده و عمیق است. داستان درباره‌ی مردی به نام «هری‌هالر» است که با دوگانگی وجودش در کشمش است. او همواره در حال تلاش است تا تعادل را بین این دو نیمه برقرار کند. یک نیمه‌ی او نیمه‌ای روشن‌فکر و اجتماعی است و نیمه‌ی‌ دیگر او که خود آن را گرگ بیابان می‌خواند، خویی وحشی‌گونه و نفرتی عمیق نسبت به جامعه‌ی بورژوازی و تمام ارزش‌های آن دارد. این دو جنبه‌ی وجود هری هالر مدام در حال کشمکش با یکدیگر هستند. این تقابل به نحوی، تقابل بین طبیعت غریزی انسان و فرهنگ اجتماعی مقبول در نظر دیگران است. گرگ بیابان، فرای مسیر پر فراز و نشیب هری هالر برای رسیدن به یک فردیت واحد و ایجاد تعادل بین این دو نیمه، به هنر، هویت، خرد، روابط اجتماعی، عشق، فرهنگ بورژوازی و جهان‌بینی انسان نیز گریزی می‎زند و این مفاهیم را از جهات مختلف به چالش می‌کشد. هرمان هسه با زبان ساده‌ای می‌نویسد اما با این قلم ساده، مفاهیم بسیار عمیق و پیچیده‌ی فلسفی، اجتماعی و دینی را به چالش می‌کشد. هسه در سال‌های پایانی عمرش اشعار، داستان‌های کوتاه و مقالات زیادی نوشت با این‌حال هسه در این دوران بیشتر وقتش را به نقاشی با آبرنگ می‌گذراند. سرانجام هسه در ۸۵ سالگی در اثر حمله‌ی قلبی از دنیا رفت.

از دیگر آثار این نویسنده می‎توان به: «گرترود»، «نارسیس و گلدموند»، «سلوک به‌سوی صبح» و «بازی مهره‌ی شیشه‌ای»، آخرین اثر هسه که جایزه‌ی نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد، اشاره کرد. به عنوان آخرین کتاب پیشنهادی، در صورت علاقه‌ی زیاد به این نویسنده و آثارش، دو کتاب «شناختی از هرمان هسه» و «هرمان هسه و شادمانی های کوچک» نوشته‌ی رضا نجفی – همان مترجم فوق‌العاده کاربلد کتاب دمیان- را از دست ندهید.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: