در اواخر قرن نوزدهم، روبن داریو شاعر نیکاراگوئه‌ای، اولین جنبش ادبی آمریکای لاتین، مدرنیسم را افتتاح کرد. اما این نویسنده کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز بود که با انتشار کتاب صد سال تنهایی در سال ۱۹۷۶، روایت آمریکای لاتین را به خط مقدم ادبیات جهان سوق داد. از شهر ماکوندو و خانواده بوئندیا که آن را تأسیس کردند و در آنجا زندگی کردند. پس از صد سال تنهایی، شاهکارهای بیشتری در حرفه او نقش آفرینی کردند و جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۸۲ برای او به ارمغان آوردند. گارسیا مارکز به عنوان برجسته‌ترین نماینده‌ی دوران پررونق ادبیات آمریکای لاتین در دهه ۱۹۶۰، به طور قاطع در مطرح شدن نویسندگان مختلف مشارکت کرد. روایت منحصر به فرد او از این قاره منجر به کشف تعداد زیادی از رمان نویسان سطح بالا شد که تا به حال در خارج از کشورشان شنیده نشده بودند.

گابریل خوزه د لا کونکوردیا گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۷ در آراکاتاکا، کلمبیا به دنیا آمد و بزرگترین فرزند از شانزده فرزند بود. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه بوگوتا، به عنوان خبرنگار برای روزنامه کلمبیایی ال اسپکتادور و به عنوان خبرنگار خارجی در رم، پاریس، بارسلونا، کاراکاس و نیویورک مشغول به کار شد. مشهورترین اثر او، صد سال تنهایی، برنده جایزه پولیتزر و در سال ۱۹۸۲ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. بنیاد نوبل در بیانه خود به او  لقب (شعبده باز کلام و بصیرت) را داد. گابریل مارکز بدلیل گرایش چپ مورد انتقاد اکثر منتقدان قرار گرفت و پس از اینکه نماینده فیدل کاسترو، رهبر کمونیست کوبا شد به دلیل دفاع از حکومت فیدل کاسترو که از نگاه گروه بسیاری از روشنفکران و نویسندگان  و سیاست مداران  به یک رژیم خودکامه  و دیکتاتور بدل شده بود، وارد بحث‌های سیاسی شد. یکی از نمونه‌های بارز آن مناظره با سوزان سونتاگ، نویسنده معروف آمریکایی بود. او به خاطر دفاعش از حکومت فیدل کاسترو مدت ها حق ورود به ایالات متحده آمریکا را نداشت. در اوایل دهه ۸۰ میلادی به کلمبیا بازگشت ولی با تهدید ارتش و دولت کلمبیا مجبور به ترک مجدد وطن و زندگی در  مکزیک شد.

مارکز اغلب از تکنیک های روزنامه‌نگاری در داستان‌های خود استفاده می‌کند. به عنوان مثال، او در بیشتر رمان‌هایش در همان سطر اولِ متن کشش بسیار زیادی ایجاد می‌کند و بسیاری از جزئیات ژورنالیستی را بر اساس مشاهده دقیق در کل رمان به کار می‌گیرد. گارسیا مارکز گفت که او با خواندن ادبیات به روزنامه نگاری ماهر تبدیل شد و روزنامه نگاری به نوبه خود به او کمک کرد تا با واقعیت ارتباط برقرار کند، چیزی که به نظر او برای نوشتن ادبیات خوب ضروری است. در اینجا لیستی از بهترین کتاب‌های گابریل گارسیا مارکز، یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم آمده است.

صد سال تنهایی

در سال ۱۹۶۷، انتشارات سودامریکانا صد سال تنهایی (Cien años de soledad) را منتشر کرد، رمانی که نه نویسنده و نه ناشر انتظار زیادی از کتاب نداشتند. آن‌ها می‌دانستند همانطور که غول انتشارات آلفرد آ. ناپف زمانی گفته بود، «بسیاری از رمان‌ها روزی که منتشر می‌شوند مرده‌اند». به طور غیرمنتظره‌ای، صد سال تنهایی بیش از ۴۵ میلیون نسخه فروش رفت و جایگاه خود را به عنوان یک اثر کلاسیک ادبی تثبیت کرد. منبع اصلی الهام برای اغلب نویسندگان تجربه‌ی زیسته‌ی خودشان است که گاه به شکل مستقیم و گاه غیرمستقیم در آثارشان نمود می‌یابد. مارکز در صد سال تنهایی به گذشته، خاطرات کودکی و زیست بوم خود وفادار می‌ماند تا مرز باریک میان خیال و واقعیت را در نوردد. مارکز از مادربزرگش داستانهای مردمی و سحر و جادو را آموخت. او برای مارکز خردسال با زبانی بسیار خشک و جدی قصه‌هایی در مورد اجداد مرده خانواده، ارواح و اجنه تعریف می‌کرد. مارکز بعدها برای نوشتن مهم‌ترین کتاب خود از همین داستانها الهام گرفت. اگر به نظر می‌رسد گارسیا مارکز واقعیت و داستان را با هم اشتباه می‌گیرد، تنها به این دلیل است که از برخی منظرها، داستان ممکن است واقعی‌تر از واقعیت باشد و بالعکس. به عنوان مثال، در مکان هایی مانند زادگاه مارکز، که شاهد قتل عام بسیار شبیه به کشتار کارگران در ماکوندو بود، وحشت های غیرقابل تصور ممکن است یک منظره معمول باشد. بنابراین، زندگی واقعی مانند یک فانتزی به نظر می‌رسد که هم ترسناک و هم جذاب است و رمان مارکز تلاشی برای بازآفرینی و تسخیر آن حس در زندگی واقعی است. نویسنده با ساختن فضای وهم آلود، متعفن و اغراق‌آمیز در صدسال تنهایی قصد دارد واقعیات زندگی، استعمار و مقاومت مردم کلمبیا را به تصویر بکشد. صد سال تنهایی روایت ظهور و افول شهری خیالی به نام ماکوندو، به دست پدرسالار خانواده‌ای به نام «بوئندیا»ها است که در طول یک قرن، صحنه فجایع طبیعی، جنگ‌های داخلی و رویدادهای جادویی‌ بسیاری است.

عشق در سال‌های وبا

با توجه به دیگر آثار مارکز از جمله رمان «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز را از نویسندگانی به شمار می‌آورند که عمدتا در سبک رئالیسم جادویی دست به خلق اثر زده است، در کتاب «عشق سال‌های وبا» اما شاهد نوع دیگری از داستان‌سرایی توسط مارکز هستیم. او در این کتاب لحظاتی هیجان‌انگیز از عشقی پر فراز‌و‌نشیب را بین «فلورنتینو آریزا»ی جوان و «فرمینا دازا» به تصویر می‌کشد. گرچه در همان آغازِ جوانی فلورنتینو عشق خود را به فرمینا ابراز می‌کند اما او در نهایت به اصرار پدرش با یک پزشک ثروتمند ازدواج می‌کند. فلورنتینو در سال‌های پس از آن روابط عاشقانه‌ای بسیاری را از سر می‌گذراند اما هرگز ذره‌ای از عشقش به فرمینا کاسته نمی‌شود. در نهایت پنجاه سال بیش از زمانی که این زوج برای اولین بار به عشق خود نزد یکدیگر اعتراف کردند، در مراسم خاکسپاری شوهر فرمینا، فلورنتینو دوباره عشق خود را این بار در کهنسالی به فرمینا اعلام می‌کند. به تدریج، پس از نامه‌نگاری، آنها رابطه‌ی خود را دوباره احیا می‌کنند و بعدازظهرها را با هم در خانه فرمینا می‌گذرانند. فلورنتینو از فرمینا می‌خواهد که او را در یک سفر دریایی همراهی کند و او می‌پذیرد. در این سفر، فلورنتینو و فرمینا بالاخره آزادانه به یکدیگر ابراز عشق می‌کنند. همانطور که کشتی به آخرین بندر خود می‌رسد، فرمینا افرادی را می‌بیند که او را می‌شناسند و نگران است که اگر او را با فلورنتینو ببینند، باعث رسوایی خواهد شد. فلورنتینو به کاپیتان دستور می‌دهد که پرچم زرد وبا را برافراشته کند و او هم این کار را انجام می‌دهد. هیچ مسافری جز فرمینا، فلورنتینو، کاپیتان و معشوقش در هواپیما باقی نمانده است. هیچ بندری به آنها اجازه لنگر انداختن به دلیل شیوع احتمالی وبا را نمی‌دهد و آنها برای همیشه به این سفر دریایی تبعید می‌شوند. در این کتاب بیماری وبا و برافراشتن پرچم آن را می‌توان نمادی از عشق به مثابه بیماری قلمداد کرد.یک فیلم درام رمانتیک آمریکایی نیز با اقتباس از این کتاب با عنوان عشق در زمان وبا به کارگردانی مایک نیول در سال ۲۰۰۷  ساخته شده است.

ساعت نحس

ساعت نحس رمانی اولیه از مارکز است که برای اولین بار در سال ۱۹۶۲ منتشر شد. این داستان در زمانی که گارسیا مارکز در پاریس زندگی می‌کرد نوشته شده است و عنوان اصلی داستان در ابتدا Este pueblo de mierda بود که بعدها بازنویسی و برنده جایزه ادبی کلمبیا شد.در ساعت نحس می‌خوانیم: درست زمانی که یک شهر (تخیلی) در کلمبیا در تلاش است تا بر عواقب یک کودتای نافرجام غلبه کند، هر شب افرادی لمپن با چسباندن برگه‌هایی به دیوارهای شهر اسرار و گناهان روستاییان را فاش می‌کنند. در نتیجه‌ی این اقدام، شهردار شهر بهانه‌ای عالی برای اعلام حکومت نظامی، خشونت‌های مسلحانه و اقدام علیه مخالفان سیاسی خود پیدا می‌کند. در چنین شرایط خفقان‌زایی روستاییان شروع به متهم کردن یکدیگر می‌کنند و ترس در جامعه فراگیر می‌شود. بسیاری از ما مارکز را با رئالیسم جادویی مرتبط می‌دانیم، اما در ساعت نحس، او با استفاده از سیاست و روان‌شناسی روایت خود را به سرانجام می‌رساند. چه چیزی می تواند وحشتناک تر از جامعه‌ای باشد که در آن همه‌ی شهروندان مدام یکدیگر را تماشا می‌کنند و از اسرار زندگی دیگری با خبر هستند؟ جایی که به دلیل خشونت ناشی از اقدامات لمپن‌ها مقررات منع رفت‌وآمد تصویب می‌شود و به موازات آن طوفان‌های سهمگین لاشه‌ی حیوانات را به خیابان‌ها پرتاب می‌کند. مارکز لمپن‌ها را به نمادهایی با معنای دوگانه تبدیل می‌کند. آنها مرز بسیار شکننده‌ی بین انتقاد و تهمت و آزادی بیان و توهین به مقدسات را به تصویر می‌کشند و نشان می‌دهند که چگونه پوپولیست‌ها و دیکتاتورها از ترس و سوء ظن در جامعه تغذیه می‌کنند. شهردار شهر نماینده‌ی جدی ستمگران و رهبران پوپولیستی است که مدتهاست آمریکای مرکزی و جنوبی قاره اروپا را در طول سالیان متمادی گرفتار خود کرده‌اند.این رمان ممکن است برای خوانندگانی که شناختشان از مارکز به صد سال تنهایی و عشق در زمان وبا برمی‌گردد ساده به نظر برسد، اما باید به خاطر داشته باشیم که نویسندگان ماهر خودشان را تکرار نمی‌کنند. این اثر یکی از مرموزترین و واقع گرایانه‌ترین آثار استاد ادبی کلمبیا است.

دسته بندی شده در: