«ماگدا سابو» رمان‌نویس مجاری متولد سال ۱۹۲۷ بود. سابو بیشترین نویسنده‌ی ترجمه شده‌ی مجارستانی است. او همچنین شعر، مقاله، جستار و شرح‌حال نیز نوشته است. سابو دکترای واژه‌شناسی دارد. پدرش از زمان کودکی با او به زبان‌های لاتین، انگلیسی، آلمانی و فرانسه صحبت می‌کرده است. او در دانشگاه ادبیات لاتین و مجاری خواند و در مناطق تحت اشغال آلمان و شوروی به تدریس پرداخت. سابو سرانجام در ۹۰ سالگی در خانه‎اش درحالی که مشغول مطالعه بود از دنیا رفت. بیشتر آثار این نویسنده‌ی مجار، فضایی زنانه دارند و به بررسی روابط بین زنان و تاثیر و تغییری که این ارتباط بر رشد شخصیتی و فکری و دنیای درونی‌شان می‌گذارد می‌پردازند. آثار سابو در سبک خود نمونه‌هایی منحصربه‌فردند که ویژگی‌های خاصی دارند. نوشتن از سابو و آثارش کار راحتی نیست چرا که سابو، برای رسیدن به این قالب‌های خاص داستانی تلاش زیادی نمی‌کند. آثارش سراسر سادگی است. عموما در آثارش اتفاقات زیادی خارج از ریتم هرروزه‌ی زندگی نمی‌افتد و شما در نگاه اول، با متنی ساده، بدون پیچیدگی و بدون حادثه‌ی محرک مواجه هستید. اما جادوی سابو دقیقا در بین همین خطوط اتفاق می‌افتد؛ جایی که با آرامش و به سادگی مسائل پیچیده‌ی اجتماعی و روابط انسانی را برای شما باز کرده و بدون آنکه خودتان متوجه باشید، تاثیر عمیقی بر شما می‌گذارد.

«ماگدا سابو» در بیشتر آثارش از جنگ و پیامدهای آن صحبت می‌کند. اما در دنیای سابو، خون و خون‌ریزی و کشتار جایی ندارد؛ سابو تاثیر جبران‌ناپذیر و ماندگار جنگ بر زندگی و سرنوشت انسان‌ها را دنبال می‌کند. جنگ در کتاب‌های سابو علت و منشا اصلی است اما هیچ‌گاه حضور ندارد و انگار که همیشه، مانند زمزمه‌ای ضعیف در پس زمینه شنیده می‌شود. کرکترهای ماگدا سابو تحت تاثیر جنگ روزبه‌روز تغییر می‌کنند، ناخواسته و به‌اجبار یک‌شبه بزرگ‌ می‌شوند و به‌خاطر شرایط، به دیگران نزدیک و از عزیزانشان دور می‌شوند. رمان‌های این نویسنده از نشر بیدگل منتشر شده‌اند و همگی ترجمه‌های بسیار خوبی دارند.

در

«در» یکی از مشهورترین و زیباترین آثار ماگدا سابو است که توانست در سال ۲۰۰۳ موفق به کسب جایزه‌ی «فمینا» شود. داستان کتاب راجع به زن نویسنده‌ی ممنوع‌الکاری است که همراه با همسرش در مجارستان زندگی می‌کند. در ابتدای رمان، ممنوع‌الکار بودن این زن -که راوی داستان نیز هست- لغو شده و برای آنکه بتواند با خیال آسوده تمام وقتش را صرف نوشتن رمان جدیدش کند، به دنبال یک خدمتکار برای کارهای خانه می‌گردد. او از طریق دوستش با «امرنس» آشنا می‌شود و این شروع همه چیز است. امرنس شخصیت خاصی دارد، پیرزن کهنسالی است که با وجود سن بالا، کارهای نیازمند قدرت بدنی بالا را به راحتی انجام می‌دهد؛ شخصیتی عبوس و منزوی دارد و در اصل اوست که انتخاب می‌کند در خانه‌ی چه کسی کار کند. در ادامه رابطه‌ی عاطفی بسیار عمیق اما ناگفته‌ای بین این دو زن شکل می‌گیرد که به نحوی هر یک را به دیگری محتاج می‌کند. شخصیت، سبک زندگی و خلق‌وخوی این دو زن کاملا در تضاد با یکدیگر است و علی‌رغم تلاشی که هرکدام برای نزدیک شدن به یکدیگر و تسکین دردهای یکدیگر می‌کنند، در آخر تنها برای هم مسبب درد و ناراحتی می‎شوند. راوی، زنی احساسی و عاطفی است و زمانی که این ارتباط عجیب بین او و امرنس شکل می‌گیرد، از او انتظار محبت و ابراز عاطفه‌ی بیشتری دارد و امرنس در مقابل، زنی نفوذناپذیر با زبانی تندوتیز است. قلب او پر از حس محبت و احترام و ارزش نسبت به زن نویسنده است اما مطلقا ذره‌ای از این احساسات ‌را به راوی نشان نمی‌دهد و محبتش را به شیوه‌ی خودش ابراز می‌کند. انتظارات این دو زن از یکدیگر چیزی به‌جز صدمه و حس ناراحتی برایشان به دنبال ندارد.

منظور از «در» درواقع، درِ خانه‌ی امرنس است که به روی هیچکس باز نمی‌شود و هیچکس نمی‌داند پشت این درِ همیشه بسته‌یِ خانه‌یِ امرنس که او با تمام وجود از آن محافظت می‌کند چه خبر است. این «در» نماد گذرگاهی به تمام چیزهایی است که امرنس، در خفا و در زندگی اسرارآمیز شخصی خود ارزشمند می‌شمارد. این در در نهایت به رو‌ی راوی باز می‌شود اما هرچیزی که در خفا و برای شخص خاصی ارزش بی‌حدواندازه‌ای دارد، زمانی که با دیگران به اشتراک گذاشته شد، از مرتبه‌ی ارزشش کاسته می‌شود. «در» کتاب بسیار خاص و منحصر‌به‌فردی است. کل کتاب به بیان ارتباط بین این دو زن و تقابل‌ها و تضادهای میان‌ آن‌ها می‌گذرد و به‌جز چند اتفاق کوچک، در سرتاسر کتاب اتفاق خاصی نمی‌افتد اما همین روزمرگی و سراسر بیان پستی و بلندی‌های روابط این دو زن، احساس بسیار خاص و غیرقابل وصفی را در خواننده به وجود می‌آورد. سابو بسیار ساده می‌نویسد، به دور از پیچیدگی. و با همین سادگی نوشتار است که به راحتی پیچیدگی‌های روابط انسانی را زیر ذره‌بین می‌گذارد.

ابیگیل

داستان «ابیگیل» از پاییز سال ۱۹۴۳ آغاز می‌شود. شخصیت اصلی دختر نوجوانی به نام گینا ویتایی است. مادر گینا فوت شده و او با پدرش زندگی می‌کند. این پدر و دختر ارتباط بسیار عمیقی با یکدیگر دارند و محبت  و علاقه‌ی بینشان بی‌حدومرز است. در همین حین جنگ در جریان است و پدر گینا که یک ژنرال نظامی بلندمرتبه است، برای محافظت از گینا و جلوگیری از سواستفاده‌ی نیروهای دشمن از او و استفاده از گینا به عنوان اهرم فشاری بر ژنرال، او را به یک مدرسه‎ی شبانه‎روزی مذهبی که از محل زندگی‎شان فاصله‎ی زیادی دارد می‌فرستد.

این مدرسه که بسیار قدیمی است، در ساختمانی مانند دژ جنگی بنا شده و با قوانین بسیار سفت و سختی که دارد عملا نفوذناپذیر است و هیچ‌کسی بدون اجازه‌ی کتبی و رسمی و هماهنگی‌های بسیار زیاد با مدیر مدرسه نمی‌تواند از مدرسه خارج یا به آن وارد شود. در این میان، گینای چهارده‌ساله به‌یک‌باره و بدون هیچ توضیحی، محکوم به رها کردن زندگی خود و رفتن به این مدرسه با قوانین بسیار سخت و خشک می‌شود. این مدرسه با تمام ابعاد زندگی گینا در تضاد کامل است. گینا که در خانه، روزهای خود را با وقت گذراندن با معلم سرخانه‌ی فرانسوی خود، به کافه رفتن، تماشای تئاتر، خریدن انواع و اقسام لباس‌های رنگارنگ، خواندن کتاب‌های برتر ادبیات دنیا، میهمانی‌های مجلل و از این قبیل چیزها می‌گذراند؛ به‌یک‌باره، به محیطی پا می‌گذارد که در آن حتی به همراه داشتن یک شانه یا گل سر زیبا هم ممنوع است. تمام دختران مدرسه لوازم و لباس‌های یک شکل دارند و تنها اجازه دارند کتاب‌های مذهبی و کتاب مقدس را بخوانند، تنها موسیقی، سرودهای مذهبی است و نشان دادن احساسات زیاد، از هرنوعش، در مغایرت با کردار و رفتار یک خانم خوب مسیحی است!

بیرون کشیدن گینا از دنیایش و فرستادنش به این مدرسه، برایش نوعی تبعید است و گینا که هیچ درک و تصوری از جنگ و عواقب آن ندارد پیش خود تصور می‌کند به اشتباه کاری کرده و پدرش را رنجانده و پدرش برای تنبیه او، او را به این مدرسه فرستاده است. گینا عصبی و پریشان است و مدام درتلاش است که به‌نحوی از مدرسه فرار کند یا باعث اخراج خود شود تا بتواند پیش پدرش بازگردد. ابیگیل کتابی‌است پر از احساسات متفاوت و متناقض که با نوشتار بسیار صمیمانه و ساده اما در عین حال بی‌اندازه جذاب سابو به زیبایی به خواننده منتقل می‌شوند.

ابیگیل در دسته‌ی کتاب‌های «bildungsroman» قرار می‌گیرد. این اسم به رمان‌هایی اطلاق می‌شود که در آن‌ها جزئیات رشد جسمی و روحی و اخلاقی شخصیت اصلی رمان دنبال می‌شود. داستان کتاب از زبان گینای بزرگسال بیان شده و در طول کتاب به عنوان خواننده، شاهد رشد فکری و بلوغ این شخصیت و ورود او از دنیای کودکی به دنیای بزرگسالی هستیم. خواندن کتاب ابیگیل اگرچه که خالی از لطف نیست، اما به‌شخصه در نظر من در رده‌ی بهترین آثار ماگدا سابو قرار نمی‌گیرد چرا که وقایع اصلی رمان همگی حول محور یک دختر نوجوان می‌چرخند و این ویژگی ممکن است برای خوانندگانی با سنین بالاتر جالب توجه نباشد. دغدغه‌ها و افکار گینای ۱۴ ساله ممکن است برای خوانندگانی با سن پایین‌تر بسیار قابل لمس و جالب باشند اما گاها از حوصله‌ی خوانندگان دیگر خارج می‌شوند. در حالت کلی، کتاب فضا و قالبی بچه‌گانه دارد. با این همه جالب است بدانید این کتاب مشهورترین اثر سابو است، حتی مشهورتر از «در»، و ابتدا الهام بخش یک مجموعه‌ی تلوزیونی و بعدها تبدیل به یک نمایش موزیکال شد.

ترانه ایزا

«ترانه ایزا» از بسیاری از جهات به رمان «در» شباهت دارد و احتمالش زیاد است که اگر یکی از این رمان‌ها را دوست داشته‌اید، دیگری هم برایتان جالب باشد. «ترانه‌ ایزا» سال‌ها قبل‌تر از رمان «در» نوشته شده و در چهار بخش خاک، آتش، هوا و باد روایت می‌شود. هر بخش نمایانگر یکی از شخصیت‌هاست. ترانه ایزا داستان ارتباط میان دو زن، یک مادر و دختر است. مادر ایزا، اتی، زنی پیر است که عقایدش متعلق به دنیایی بسیار قدیمی‌تر از دخترش است. اتی در خانواده‌ی فقیری به‎دنیا آمده، هیچ تحصیلاتی ندارد و تمام زندگی‌اش را وقف همسرش وینس کرده است. ایزا دخترش دقیقا در نقطه‌ی مقابل او قرار دارد. دختری شجاع که فعالیت سیاسی داشته و حالا پزشک شده و تنها در بوداپست زندگی می‌کند. همه‌چیز از جایی آغاز می‌شود که پدر ایزا فوت می‌کند و ایزا تصمیم می‌گیرد مادرش را پیش خودش بیاورد تا از نزدیک مراقبش باشد. مادر ایزا خانه‌ی روستایی کوچکش، تمام عادت‌هایش و زندگی‌ای که به آن خو گرفته است را رها می‌کند تا به شهر بیاید و با دختر پزشکش که بسیار هم به او افتخار می‌کند، زندگی کند.

ایزا و مادرش متعلق به دو دنیای متفاوت هستند. در این کتاب نیز سابو به زیبایی، صدماتی که تضاد بین دو انسان به رابطه‌ی آن‎‌ها وارد می‌کند را به تصویر می‌کشد. در مقابل ایزا که دختری مستقل، شاغل و به‌روز و شجاع است، اتی قرار دارد که متعلق به دنیای پیش از جنگ است و نمی‌تواند با زندگی شهری و دنیای پس از جنگ کنار بیاید و ماهیت زندگی شهری برایش بیگانه است. او که هنوز نتوانسته زندگی قدیمی و دنیای قبل از جنگ را رها کند،  انگار که میان گذشته و حال گیر افتاده و در عین حال تلاش می‌کند تا با دنیایی که به آینده می‌تازد ارتباط بگیرد. با وجود علاقه‌ی زیاد بین آن‌ها و تلاش برای مدارا در این همزیستیِ به‌نوعی اجباری، مدام یکدیگر را می‌رنجانند و فاصله‌ی بینشان روزبه‌روز بیشتر از پیش می‌شود. ترانه ایزا داستان تقابل‌ها و تضادهاست. تضادهایی که بین دو زن از یک جنس و یک خون وجود دارد. تقابل‌هایی که با وجود تمام وجوه اشتراک، می‌تواند میان آدم‌ها فرسنگ‌ها فاصله بی‌اندازد.

دسته بندی شده در: